لحظه های ماندگار با یــــــــار
شبی غمگین در شبي غمگين تر از من قصه رفتن سرودي تا كه چشمم را گشودم از كنارم رفته بودي اي دريغا دل سپردن به عشق تو بيهوده بود وعده ها و خنده هاي تو به نيرنگ آلوده بود خدایا من از خواندن تو خسته نمیشوم و تو از شنیدن صدای من. من از لطف و رحمت تو ناامید نمیشوم و تو از این بابت خرسندی. پس من تو را امیدوارانه میخوانم اما در عجبم که شاید تو مرا به چشم هیچکس می نگری که از بودنم خوشحالی ولی شاید حتی . . . توجهی نمیکنی به آنچه که بهر آن تو را میخوانم.
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |